تربیت کردن بی تربیت ها

دیویی و تربیت
به نظر او، آموزش و پرورش امریکا (در نیمه اول قرن بیستم)، کودک را به صورت یک عنصر انفعالی و غیرپویا در مقابل دانش معلم درآورده است. برای انتقال علوم پیشرفته قرن، به همکاری میان دانش آموز و معلم، نیاز است. در تعلیم دروس، نباید فقط به ارائه قوانینی از سوی معلم اکتفا کرد ؛ بلکه رابطه دو سویه نیاز است تا کودک قادر شود از طریق تجربه و ابتکار عمل (و البته بدون سوء استفاده از این آزادی ها) به تکمیل رشد خود بپردازد.
تعلیم و تربیت در نظر دیویی عبارتست از نیل به نوعی از رشد که از امکانات حاضر برمیآید. از آنجاکه رشد انسان توقفی ندارد تعلیم و تربیت نیز نباید محدود به برهه خاصی از زندگی باشد بلکه باید روندی از زندگی تلقی شود. درست است که دوران کلاس و مدرسه روزی به پایان میرسد اما نفوذ نهادهای آموزشی اجتماعی باید همیشه جاری بوده و ادامه داشته باشد. در همین راستا مدرسه تا آخرین حد ممکن باید همخوان و شبیه جامعه باشد. در واقع مدرسه باید شکل سادهای از جامعه باشد و برای همسنخ شدن آموزش با حقایق و واقعیات جامعه، باید امکان شرکت فعال دانش آموزان تا آخرین حد، در پژوهشهای عینی و موقعیتهای بغرنج جامعه فراهم شود.
در يك كلام ميتوان گفت كه تعليم و تربيت هدفي ندارد جز اينكه فرد را راغب به ادامه تعليم و تربيت خود نمايد. به عبارت ديگر هدف يادگيري چيزي جز ادامه يادگيري نيست و اين امر تنها در يك جامعه دموكراتيك ميسر خواهد شد. ديدگاههاي تربيتي جان ديويي را ميتوان به اختصار چنين بيان كرد:
1- هدف تعليم و تربيت در وهله نخست گسترش روشهاي تفكر انتقادي (critical thinking) است.
2- از ديدگاه جان ديويي اساس آزادي، آزادي فكري «intellectual freedom» است كه لازمه دموكراسي است.
3-برنامه ی تعلیم وتربیت باید متناسب با تواناییها و ظرفیت کودک باشد.
4- از نگاه او تعليم تربيت نبايد همچون تمهيدي براي زندگاني انگاشته شود بلكه تعليم و تربيت خود زندگي است. در واقع روند تعليم و تربيت غايتي در وراي خود ندارد.
5- در منطق تربيتي جان ديويي آموختن از طريق عمل و براي زيستن صورت ميگيرد.
6- و درنهايت تعليم و تربيت بايد به دنبال شكوفايي شخصيت و ايجاد آمادگي عقلاني و اخلاقي در فرد براي عضويت در جامعه دموكراتيك باشد.وآرمان تربیت توانایی کنترل خود است.
ديويي معتقد است كه در آموزش دورههاي مختلف تحصيلي بايد به امور حسي و عيني تاكيد شود و فعاليت و تجربه فرد، محور برنامهها باشد. به جاي كُليگويي و بيان مطالب به صورت ذهني بايد مطالب را به صورت ابزاري انجام دهند تا قابليت درك شاگردان افزايش يابد. ديويي معتقد است در برنامه تربيت، بايد ذهن و فرآيند يادگيري مدنظر قرار گيرد و اين فرآيند چيزي جز فعاليت دانشآموز و تلاش براي تطبيق با محيط زيست نيست. بدين ترتيب ارزش اساسي ذهن را در خاصيت تاثير عملي آن در تطبيق با محيط ميداند.
ديويي معتقد است در برنامه تربيتي بايد مراحلي رعايت گردند كه عبارتند از: استمرار و پيوستگي مفاهيم با يكديگر، رابطه متقابل يادگيرنده و ياددهنده، كنترل اجتماعي و رعايت آن در برنامه درسي. ديويي معتقد است كه بايدجديدترين روشها را متناسب با زمان در برنامه درسي منظور كرد تا شاگرد متناسب با تكنولوژي نوين پيشرفت كند. از نظر ديويي برنامه درسي مطلوب بايد با علاقه و استعداد و نياز كودك تناسب و هماهنگي داشته باشد. تمامي تغييرات و تحولات جديد بايد درآن منظور شده باشد و در مجموع ديويي با اكثر رشتهها و دروس كه جنبهي عملي و كاربردي داشته باشد موافق است. ديوئي همچنين بر حرفهآموزي كه عملي و كاربردي است و همچنين تربيت بدني كه درسي عملي است تاكيد ميكند.
ديويي روشهاي فعال در تعليم و تربيت را مدنظر قرار ميدهد و ميگويد كه روش فعال بايد فهميدن، اختراع كردن، بازسازي كردن، حرفهآموزي، كارها و فعاليتهاي عملي را گسترش دهد. ديويي با روشهاي سنتي مانند سخنراني و حفظ كردن مخالف است و ميگويد كه اين روشها معايب فراواني دارند. ديويي يكي از روشهايي را كه تاكيد دارد روش كارگروهي و همكاري معلم و شاگردان با هم و يا شاگردان با يكديگر است.